ماجرای عجیب دختری که به دنبال خفن شدن بود

زندگی عجیب دختری که می‌خواست خفن به نظر برسد

ماجرای عجیب دختری که به دنبال خفن شدن بود
| کد مطلب: ۱۱۴۰۳
لینک کوتاه کپی شد

دختر جوان گفت: در خیابان‌گردی‌ها بود که با مشروب و سیگار آشنا شدم و برای آن که دختری خفن به نظر برسم با تیپ و قیافه‌های عجیب و غریب ظاهر می‌شدم.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر ۲۰ ساله تبعه افغانستان در حالی که با اقدامات قانونی و انجام مشاوره های  تخصصی قراربود به آغوش خانواده بازگردد، در بیان سرگذشت تلخ و تاسف بار خود گفت:آخرین فرزند از یک خانواده ۱۰ نفره هستم که سال ها قبل به همراه خانواده ام به ایران آمدیم. پدرم در یک کارگاه تولیدی کار می کرد و هفته ای یک روز او را در خانه می دیدیم اما من مدام با اعضای خانواده ام برسر موضوعات مختلف درگیری داشتم. آن ها رفتارهای مرا کودکانه می دانستند و همواره تحقیرم می کردند به همین دلیل همواره با برادرانم در قهر وکتک کاری بودم. آن ها چندبار مرا به شدت کتک زدند اما پدر و مادرم چیزی نمی گفتند. انگار آن ها هم از رفتار های وحشتناک برادرانم راضی بودند.

خلاصه ۴ سال قبل زمانی که ۱۶ سال بیشتر نداشتم با یکی از هموطنان خودم در فضای مجازی آشنا شدم. اسحاق ۳۰ساله بود و خود را فردی متعهد و مهربان نشان می داد. او با ترفندی مرا به شهر دیگری برد و در حالی ۴ روز مرا داخل اتاقی حبس کرد که دوستانش نیز به آن جا آمدند و قصد تعرض به مرا داشتند که در یک فرصت مناسب هنگامی که همه آن ها پای بساط مواد مخدر بودند به آرامی کیف دستی ام را برداشتم و از آن جا فرارکردم. وقتی به خیابان رسیدم، خودم را مقابل یک خودروی عبوری انداختم و از راننده کمک خواستم. او هم مرا به مرکز نیروی انتظامی برد و این گونه اسحاق و دوستانش دستگیر شدند. از طرف دیگر من هم با دستور قاضی تحویل بهزیستی شدم ولی حدود یک ماه بعد خانواده ام مرا پیدا کردند و به خانه بازگرداندند. اما بازهم برادرانم به خاطر همین رفتار اشتباه و آشنایی با اسحاق،به شدت کتکم زدند و مرا در خانه زندانی کردند.

جوان متجاوز به ۳۰ زن تهرانی در دادگاه + عکس چهره و سخنان زنان ربوده شده

وقتی خانواده یکی از دوستان اسحاق که دستگیر شده بود،محل زندگی ما را پیدا کردند، خانواده ام تصمیم گرفتند تا مرا به کرج بفرستند تا مدتی را نزد خواهرم زندگی کنم و از این وضعیت دور بمانم! ولی آن جا اوضاع بدتر شد چرا که تصمیم گرفتم از خانواده ام انتقام بگیرم. به همین دلیل زمانی که خواهرم و شوهرش سرکار بودند من به گشت وگذار بیهوده در خیابان ها می پرداختم و با دوستانم پرسه می زدم اما زودتر از آن ها به خانه می رفتم و آشپزی می کردم تا متوجه خیابان گردی من نشوند!

در همین روزها بود که با سیگار و مشروب آشنا شدم و حتی برای آن که خودم را دختری خفن نشان بدهم با چاقو خودزنی می کردم و با تیپ وقیافه عجیب و غریب ظاهر می شدم! در کرج با چند نفر دوست شدم ولی به این ارتباط ادامه ندادم و به مشهد بازگشتم. دوباره در فضای مجازی با جوان دیگری آشنا شدم و با یکدیگر قرارملاقات گذاشتیم اما او با دو تن از دوستانش به محل قرارآمد و زمانی که با یکدیگر در حال دور دور بودیم، ناگهان نیروهای انتظامی با شکایت خانواده ام مرا پیدا کردند و به کلانتری گلشهر انتقال دادند. این جا مشخص شد که آن ۳ جوان هم قصد تعرض به مرا داشتند که با حضور نیروهای انتظامی به هدف شومشان نرسیدند . از طرف دیگر با راهنمایی های مشاور کلانتری فهمیدم که مسیر زندگی را اشتباه رفته ام و نباید با این افکار پوچ با خانواده ام درگیر می شدم .ای کاش …

با دستور ویژه ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر مشهد)این دختر جوان بعد از انجام مشاوره های تخصصی و اقدامات قانونی تحویل خانواده اش شد.

براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر

 

ارسال دیدگاه